گرفت بر لبه ی تیغ، زخم تازه ی دل
برون فتاد زسینه ،راز مخفیانه ی دل
پرید و رفت دل نازکم اگر چه زخمی بود
اگر چه ناز نگاهت در کمند اخمی بود
هزار چشم مرا هی- نظاره می کردند
هزار دست به سویم اشاره می کردند
من آسمان دلم را دریغ گم کردم
در آستان تو دنبال نور میگردم
همین که غرق شدم در تب ندیدن تو
کشید شعله به جانم غم ندیدن تو
دلم به حال کبوتر چقدر می سوزد
دمی که چشم ترش را به اوج می دوزد
من و کبوتر بی بال هر دو هم دردیم
خراب بال زدن، دور عشق می گردیم
مرا اسیر قدمهای یاس و نرگس کن
دعای مستجاب دلم را تو، بی تو هرگز کن
بمان کنار دلم تا جوان بشوم
تو گر قرار منی، من هم، آن بشوم
زبان الکن من را غم تو شاعر کرد
تویی، که در طلبت مرغ عشق، دل دل کرد
نه در سرم به خدا هوای نیرنگ است
،که این چنین به تکاپوی شعر افتادم
نه تشنه ام که بگویی برای قطره ای آب
تن کویر خراشیدم و به له له افتادم
فقط برای حضورت کمی دلم تنگ است
هنوز مثل گذشته دل تو از سنگ است؟
ماه بانو